آنچه یافت می نشود آنم آرزوست

درصورت در دسترس نبودن www.ssn2.blogsky.com

آنچه یافت می نشود آنم آرزوست

درصورت در دسترس نبودن www.ssn2.blogsky.com

بلیط لطفا

سه مهندس و سه حسابدار برای شرکت در یک کنفرانس با قطار به سفر می روند.

در ایستگاه، حسابدارها می بینند که آن سه مهندس، فقط یک بلیت می خرند.

یکی از حسابدارها می پرسد: «چگونه شما سه نفر می خواهید با یک بلیت مسافرت کنید؟»

یکی از مهندس ها پاسخ می دهد: «ببین و تماشا کن!» همگی سوار قطار می شوند.

حسابدارها در صندلی خودشان می نشینند،

اما هر سه مهندس در یکی از دستشویی ها می چپند و درب را پشت سرشان می بندند.

 اندکی پس از حرکت قطار، رئیس قطار در حال جمع آوری بلیت ها پیدایش می شود.

او درب دستشویی را می زند و می گوید: «بلیت، لطفا.» درب فقط اندکی باز می شود

 و یک دست که بلیت را نگاه داشته از شکاف در خارج می شود.

رئیس قطار بلیت را می گیرد و می رود. حسابدارها این اتفاق را می بینند و قبول می کنند

که ایده خیلی زیرکانه ای است. به همین خاطر بعد از کنفرانس، حسابدارها تصمیم می گیرند

 که در مسیر برگشت از کار مهندس ها تقلید کنند و پول خود را صرفه جویی نمایند.

 آن ها وقتی به ایستگاه می رسند، فقط یک بلیت برای مسیر بازگشت می خرند.

اما در کمال تعجب می بینند که مهندس ها اصلا بلیتی نمی خرند.

یکی از حسابدارهای بهت زده می گوید: «چگونه می خواهید بدون بلیت مسافرت کنید؟»

یکی از مهندس ها پاسخ می دهد: «ببین و تماشا کن!» وقتی سوار قطار می شوند،

سه حسابدار در یکی از دستشویی ها و سه مهندس در یکی دیگر از دستشویی های همان نزدیکی می چپند.

قطار حرکت می کند. اندکی بعد یکی از مهندس ها از دستشویی خارج می شود و به سمت دستشویی ای که

حسابدارها در آن پنهان شده بودند می رود. درب را می زند و می گوید:     «بلیت لطفا.»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد