اردشیر و اسحاق؛ مس و فیروزه؛ بیژن و منیژه
اولا:
اردشیر جان به پیروی از اسحاق عزیز جملات نابی را ایراد فرموده اند مثلا اینکه شرکت دوست داشتنی مس!!! سال گذشته بیش از ۱۰ هزار میلیارد تومان مس فروخته که نیمی از این سود بوده است!! اگر سهم مجتمع مس شهربابک را ۳۰ درصد در نظر بگیریم عددی حدود۳۳۰۰میلیارد تومان فروش و حدود ۱۵۰۰میلیارد تومان سود داشته!! اما چیزی که مجهول مسئله است سهم شهربابک از این ۱۵۰۰ میلیارد است...
ایشان همچنین فرموده اند که مس،در سال ۹۸ قصد سرمایه گذاری یک میلیارد و هشتصد میلیون یورویی دارد که چیزی حدود ۲۵۰۰۰میلیارد تومان می شود که حداقل ۸هزار میلیارد تومان باید به شهربابک اختصاص یابد؛ طبق اعلام وزارت کار میانگین ایجاد هر شغل در کشور ۶۰ میلیون تومان است که با ۸هزار میلیارد تومان می توان برای ۱۳۰هزار نفر شغل ایجاد کرد...
اردشیر قصه ما حرفهای دیگری هم در مجمع عمومی عادی سالیانه شرکت مس زده اند که بسیار خواندنی است...
دوما
مس را باید با همه خوب و بدش پذیرفت ؛ باید پذیرفت که مس ظرفیت محدودی برای اشتغال دارد؛ باید قبول کرد که مس اگر نبود شهربابک اقتصاد ضعیف تری داشت؛ اما نباید نشست و حق خوری ها را دید، نباید به کامپوزیت کردن پایه های بیلبورد ۶ در ۱۰ مس کنار بهشت زهرا قانع شد، نباید با گرفتن گلیدر از مس برای تیغ زدن فلان جاده روستایی رضایت دادن همین که خودمان را تیغ می زند کافی است!!!
فیروزه جان هم حال و روز خوبی ندارد و زبانمان پُت حرام در آورد از بس گفتیم این کرشمه و نازهای فیروزه خانم را خرج بهداشت و درمان این شهر کنید
سوما
فردوسی برای شروع داستان بیژن و منیژه از خوابی که خودش دیده سخن می گوید:"شبی تیره و تار بود گویی آسمان از قیر سیاه پوشیده بود تاریکی به گونه ای بود که انگار اهریمنان از هر گوشه ای به ما حمله می کردند و مارهای بزرگ دهانشان را برای بلعیدن ما باز کرده بودند که ناگهان از خواب پریدم و بانویی زیبا روی دیدم فورا به او گفتم که شمعی روشن کن و مِی در جام بلورین بریز او مِی با نارنج و سیب آورد و آن شب را برای من از روز خوشتر ساخت و گفت از بیژن و منیژه چه میدانی...."
در نهایت
اینکه اهریمن این شهر چیست و آن مارها چه کسانی اند باشد به تفسیر خواننده اما کاش ما از این خواب آشفته می پریدیم و آن زیبا روی با آن جام بلورین پُر از مِی با نارنج و سیب میامد و برایمان داستان بیژن و منیژه می گفت....
به امید حضورمان برای ظهورش